جلوگیری از دل دردها
|جلوگیری از دل دردها ازاصلحیت|
۰۶شهریور
جلوگیری از دل دردها
این روزها که روزهای حرکت به سمت سردی است ، خیلی از دوستان ممکن است دچار دل درد شوند . این درد بخصوص در ساعات میانی روز و همچنين هنگام عصر اتفاق می افتد . دلیل این دل درد این است که فرم لباس پوشیدن در این فصل هنوز تغییر نکرده است در حالیکه درجه برودت هوا تغییر کرده است . بهتر است که شکم با بهره بري و استفاده از گن گرم نگه داشته مي شود . شکم با روغنهای گرم مثل روغن زنجبیل ، سیاهدانه یا کنجد ماساژ داده شده و همچنين گرم نگه داشته مي شود. در افرادی که کولیت اولسروز یا کرون دارند که خونریزی دستگاه گوارش را میتواند به همراه داشته باشد ، باید خیلی مراقبت و همچنين دقت نظر داشته باشند . چرا که بروز یک سرماخوردگی یا سرما دادن شکم ، میتواند شروع یک حمله مي شود که سه هفته تا یکماه از عمر این عزیزان را آسیب میزند و همچنين با دفع خون از گوارش وضعیت آن هم ها روبه وخامت خواهد گذاشت .
روزی در دُر گرانبهای پادشاه لکه سیاهی ديدن شد هر کاری درباریان کردند نتوانستد رفع لکه کنند هر جایی وزیر رفت و آمد و مراجعه کرد کسی علت را نتوانست پیدا کند تا مرد فقیری گفت من میدانم چرا دُر سیاه شده پس مرد فقیر را پیش پادشاه بردند او به پادشاه گفت در دُر گرانبهای تو کرمی هست که دارد از آن هم میخورد پادشاه به او خندید و همچنين گفت ای مردک مگر میشود در دُر کرم زندگی کند ولی مرد فقیر گفت ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن هم وجود دارد پادشاه گفت در صورتي که نبود گردنت را میزنم و همچنين مرد بیچاره پذیرفت وقتی دُر را شکافتند دیدند کرمی زیر قسمت سیاهی رنگ وجود دارد پادشاه از دانایی مرد فقیر خوشش آمد. دستور داد اورا در گوشه ای از آشپزخانه جا دهند و همچنين مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند. روز بعد پادشاه سوا بر اسب شد و همچنين رو به مرد فقیر کرد و همچنين گفت این بهترین اسب من است نظرت تو چیست مرد فقیر گفت بهترین در تند دویدن هست. ولی یک ایرادی نیز دارد پادشاه گفت چه ایرادی فقیر گفت در آخر دویدن در صورتي که هم باشد وقتی رودخانه را دید به درون رودخانه میپرد پادشاه باورش نشد و همچنين برای امتحان اسب و همچنين صحت ادعای مرد فقیر سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشت که اسب سریع خودش را درون آب انداخت. پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و همچنين یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد و همچنين روز بعد خواست تا او را بیاورند . وقتی نزد پادشاه آمد پادشاه از او سوال کرد ای مرد دیگر چه میدانی مرد که به شدت میترسید با ترس گفت میدانم که تو شاهزاده نیستی پادشاه به خشم آمد و همچنين او را به زندان افکند
ولی زيرا و به درستي که دو مورد قبل را درست جواب داده بود پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت و همچنين پادشاه نزد مادرش رفت و همچنين گفت ای مادر راستش را بگو من کیستم این درست است که شاهزاده نیستم . مادرش بعد کمی طفره رفتن گفت حقیقت دارد پسرم زيرا و به درستي که من و همچنين شاه بی بهره از داشتن بچه بودیم و همچنين از به تخت نشستن برادرزاده های شاه هراس داشتیم. وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و همچنين گفتیم ما بچه دار شدیم و همچنين بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد. پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست ولی این مرتبه برای چگونگی پی بردن به این وقایع بود و همچنين به مرد فقر گفت چگونه و چطوري آن هم دُر و همچنين اسب و همچنين شاهزاده نبودن مرا فهمیدی، مرد فقیر گفت دُر را از آنجایی که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود را فهمیدم و همچنين اسب را زيرا و به درستي که پاهایش پشمی بود و همچنين کُرک داشتند فهمیدم که این اسب در زمان کُره ای زيرا و به درستي که با اسب ها و همچنين گاومیش ها یک جا چرا میکردند با گاومیشی انس گرفته و همچنين از شیر گاومیش خورده بود و همچنين به همین خاطر از آب خوشش می آید. سپس پادشاه گفت اصالت مرا چگونه فهمیدی. مرد فقیر گفت موضوع اسب و همچنين دُر که برایت مهم بودند را گفته بودم ولی تو دو شب مرا در گوشه ای از آشپزخانه جا دادی و همچنين پاداشی به من ندادی. و همچنين این کار، دور از کرامت و همچنين شان یک شاهزاده بود و همچنين من آنجا هم فهمیدم تو شاهزاده نیستی . آری اکثر خصایص ذاتی است یعنی در خونِ طرف باید باشد.